حکایت هفتاد و دوم: نور همهجا هست خواندن
مردی که تبحّری در باب علم فیزیک داشت، به ملارضاالدین رسید و پرسید: «ملا جان! تو خدا را قبول داری یا علم فیزیک را؟»
ملارضاالدین خندید و گفت: «از چه روی باید یکی را برگزینم؟ آیا نمیشود هر دو را قبول داشته باشم؟»
آن شخص گفت: «خیر ملا؛ نمیشود! تناقض بسیاری فیمابین دو مبحث مذکور وجود دارد.»
ملارضاالدین گفت: «تو چه تناقضی یافتی؟ من تناقضی ندیدم.»
شخص گفت: «ملا جان! شما که فیزیک ندانی؛ شما دائماً از مباحث روحانی و عرفانی سخن میگویی. کسی که فیزیکدان باشد میداند که تناقضاتی وجود دارد.»
ملارضاالدین تبسمی نمود و گفت: «چگونه است که یک دانشمند فیزیک که عرفان نداند، میتواند قضاوت کند؟ اما یک ملای روحانی که فیزیک بلد نیست، نمیتواند قضاوت کند؟! حال بگو که چه تناقضی دیدهای؟»
شخص گفت: «به عنوان مثال، عرفان میگوید که خداوند در حصرِ زمان و مکان نمیگنجد! همیشه هست و همهجا حاضر است؛ پس باید که او خارج از بُعد زمان و مکان باشد و او صاحبِ زمان است. ولیکن برای تحقق این امر نیز او باید خارج از جهانِ خلقت باشد که این خود، متناقض با حضور او در جهان است و اگر او درونِ جهانِ خلقت هست، پس به واسطهی وجودِ مکان، نمیتواند همهجا باشد.»
ملا که از طرح این سؤال خوشش آمده بود، به فکر فرو رفت که چگونه به زبانی ساده، توضیحی به وی دهد. او گفت: «در مورد خداوند نمیدانم اما بیزمانی را میتوانم توضیح دهم.»
سپس پرسید: «آیا ممکن است برای کسی در داخل خلقت، زمان وجود نداشته باشد؟»
شخص گفت: «نه ملا! ما محصور در زمان هستیم.»
ملارضاالدین گفت: «ولی بر طبق تئوری انیشتین، آیا زمان وابسته به مکان و سرعت نیست؟»
شخص گفت: «بلی! هست؛ سرعت زمان کم یا زیاد میشود، که این را نظریهی نسبیت نامیدهاند.»
ملارضالدین گفت: «در نظریهی نسبیت، چه موقع زمان صفر میشود؟»
شخص گفت: «اگر وسیلهای با سرعت نور حرکت کند، زمان صفر شده و آنگاه مفهومش را از دست میدهد، اما ملا جان به یاد داشته باش که هیچ چیزی نمیتواند با سرعت نور حرکت کند، چون با این سرعت نابود شده و از بین میرود؛ پس این امکانپذیر نیست.»
ملارضاالدین گفت: «بلی درست است. حال به من بگو، اگر فوتون نور از جانب خورشید حرکت نماید تا به سر من برسد، چه مدت زمان میبرد؟»
شخص گفت: «در حدود هشت دقیقه و سی ثانیه طول میکشد.»
ملا گفت: «حال سؤال نهایی اینجا مطرح میشود. آن فوتون نور، لحظهای که از خورشید خارج شده چه زمانی برایش طول میکشد که به سر من برسد؟»
شخص گفت: «ملا گفتم که؛ هشت دقیقه و نیم.»
ملا گفت: «هشت و نیم دقیقه از ناظر بیرونی که تو باشی طول میکشد، اما برای خود فوتون چقدر طول میکشد که به زمین برسد؟»
شخص که گویی این سؤال برایش شک و تردیدی به همراه داشت، به فکر فرو رفت.
سپس ملا ادامه داد: «فوتون مذکور چون با سرعت نور حرکت میکند، چیزی به نام زمان برایش مطرح نمیشود و همان ثانیهای که خورشید را ترک میکند، در همان ثانیه به سر من برخورد میکند. همانطور که خودت گفتی، طبق قانون نسبیت، سرعت نور زمان را به صفر میرساند. پس فوتون نور در صفر ثانیه زمان از هر جایی به هر جایی سفر میکند. درست است؟»
شخص که گویی گیج شده بود پاسخ داد: «بله درست است. طبق قانون فیزیک، این حرف درست است.»
ملا گفت: «پس برای نور در درون فضا، مکان و زمان معنی ندارد و نور، هر لحظه هر جایی میتواند باشد؛ گرچه برای من و شما معنی دارند. حال بگو ای دوست عزیز، اگر فوتون نور میتواند در هر زمانی، در هر جایی و هر مکانی باشد، آیا خالق آن نور نمیتواند در هر مکان و هر جایی باشد؟! همچنین به یاد داشته باش که انسان و شماری از مخلوقات، با محدودیتهایی در عالم خلقت میباشند اما این دلیل بر این نمیشود که همهچیز محدودیتهایی همانند آنچه ما داریم داشته باشند. ما انسانها مخلوقاتی هستیم محدود به مکان و زمان.»