قسمت 21: اکتساب توانایی یا لیاقت عطا خواندن
قسمت 21: اکتساب توانایی یا لیاقت عطا
قسمت بیست و یکم: اکتساب توانایی یا لیاقت عطا
در شبی آرام و مهتابی هنگامی که اکثر گیاهان باغ به خواب ناز فرو رفته بودند، خرما رو به گردو کرد و گفت: «ای گردو، من آرزو دارم تا حد توانم رشد کنم. دلم میخواهد مانند تو، روزی میوههای فراوان بدهم. من میخواهم که فضیلتهای تو را به دست آورم.»
گردو گفت: «تو میتوانی برای به دست آوردن چیزهایی که میخواهی تلاش کنی، بسیاری از ناممکنها با تلاش و کوشش، ممکن خواهند شد.»
خرما گفت: «آیا تو برای این حکمتی که داری، تلاشی کردهای؟»
گردو پاسخ داد: «خیر، این حکمت به من عطا شده است.»
خرما دوباره پرسید: «منظورت را از عطا شدن نمیفهمم! یعنی باغبان یا خورشید، آن را بهراحتی به تو بخشیدهاند؟»
گردو پاسخ داد: «نه خرما جان، به این سادگیها هم نبوده است. عطا شدن برای خود ملزومات و شرایطی دارد. عطا شدن با کسب کردن متفاوت است.»
خرما دوباره پرسید: «ای گردو، چه تفاوتی میان این دو وجود دارد؟ من فکر میکردم که عطا شدن، آسانتر از اکتساب است. اما اکنون تو میگویی که شرایط پیچیدهتری دارد!»
گردو پاسخ داد: «اکتساب، حاصل تلاش است، پس حتی اگر لیاقت کافی هم موجود نباشد بهوسیلهی تلاش میتوان بسیاری از فضیلتها را کسب کرد. اما عطای الهی، تنها شامل کسانی میشود که به اندازهی کافی، لایق باشند.»
خرما دوباره پرسید: «پس تلاش کردن از به دست آوردن لیاقت، ارزشمندتر است؛ چون با تلاش، ما حتماً به هدف خود خواهیم رسید، درصورتیکه هیچ تضمینی در کار نیست که در نتیجهی زحمتهای فراوانمان، لیاقتی به دست آید.»
گردو پاسخ داد: «من نگفتم که ما لزوماً به آنچه که برای آن تلاش کردهایم، خواهیم رسید. من تنها گفتم که احتمال دارد، آن را به دست آوریم. رسیدن به یک خواسته به عوامل متعددی بستگی دارد و ممکن است که در تقدیر برخی، هرگز رسیدنی در کار نباشد. در هر حال من خود، عطا شدن را ترجیح میدهم. من هم برای کسب لیاقتهایی، تلاش نمودهام اما به همهی آنها نرسیدهام و برخی لیاقتها هرگز به من عطا نشدهاند.»
خرما دوباره پرسید: «اما تو میگویی ما با تلاش، لیاقت به دست خواهیم آورد، پس تو همچنان بر لزوم تلاش، تأکید داری!»
گردو در جواب گفت: «تلاش برای هر تغییری لازم است اما تلاش برای کسب لیاقت و تلاش برای به دست آوردن چیزی، با هم تفاوت دارند. بگذار تا برای تو مثالی بزنم؛ فرض کن من تلاش میکنم تا رهبری سخاوتمند باشم، درحالیکه ثروتِ فراوانی هم در اختیار دارم که باید آن را در نهایتِ درایت و خرد، خرج کنم. فرض کن میوههای من، ثروت من هستند که باید سخاوتمندانه و عادلانه در میان افراد توزیع شوند. اگر من این ثروت را بهخوبی مدیریت کنم، درحقیقت لیاقت مدیریت آن را به دست آوردهام. پس این لیاقت، از آنِ من شده است. اما اگر جهان ثروت چندانی به من ندهد، من هم فرصت مدیریت یک دارایی را به دست نخواهم آورد؛ هرچند تلاشهای من همچنان، فضیلتی را برای خودم و روحم حاصل خواهد کرد. در آن سوی ماجرا ممکن است که کسی علیرغم آنکه ثروت بسیار دارد، تلاشی برای کسب فضیلت سخاوتمندی و مدیریت یک دارایی، نداشته باشد.»
خرما پرسید: «گردوی عزیز، به من بگو ثروتمند بودن مهمتر است یا لیاقتِ کسب ثروت و توانایی مدیریت آن؟»
گردو گفت: «لیاقت کسب ثروت و مدیریتِ خردمندانهی آن، از صفات روح خواهد شد و برای همیشه در روح باقی خواهد ماند. این فضیلت همچنان در روح او باقی است حتی اگر عمر آن گیاه به پایان برسد و هنگامی که بذر آن گیاه دوباره وارد خاک شود از همان ابتدا این فضیلت -خاصیت ثروتمندی و توانایی تولید میوههای فراوان- در درون آن گیاه فعال است.
اما اگر آن گیاه فقط ثروتمند باشد و میوههای بسیار داشته باشد، آن ثروت را تنها برای مدت کوتاهی خواهد داشت. پس اگر به هر علتی گیاه در معرض خطر قرار گیرد و آفتی به میوههای او وارد شود یا آنکه بمیرد، دیگر قادر نخواهد بود ثروت از دست رفتهی خویش را از نو به دست آورد؛ زیرا او تنها ثروتمند بوده اما ثروتساز نبوده است. حالا تو به من بگو از میان «ثروتمند بودن» و «ثروتساز بودن» کدامیک بهتر است؟»
خرما در پاسخ گفت: «البته که توانایی ساختِ ثروت از داشتن ثروت، ارزشمندتر است؛ زیرا آن فضیلتی ماندگار و همیشگی است. گردو، در این سکوت و آرامش شب، همنشینی با تو برایم فرصتی گرانقدر است. اکنون که این فرصت نصیب من شده است، برایم از به دست آوردن لیاقت؛ بیشتر بگو.»
گردو ادامه داد: «لیاقتها در درون روح باقی خواهند ماند و روح هر زمان که شایسته ببیند، آنها را به بذر خویش عطا خواهد کرد، پس هنگامی که اجازه استفاده از توانایی یک روح به بذری عطا شود، درحقیقت، دارایی الهیِ پنهان آن گیاه به جهت خدمت به اهداف روح، به وی عطا شده است. اما تلاش برای به دست آوردن هر چیزی، لزوماً خدمتی به روح نیست و فضیلتی را در درون روح نهادینه نخواهد کرد؛ چه بسا آن تلاش حتی موجبات فساد روح را نیز فراهم کند.»
خرما که نتوانسته بود عمق مطلب گردو را درک کند، دوباره پرسید: «آیا میتوانی در این مورد، مثالی برای من بگویی؟»
گردو در پاسخ گفت: «فرض کن گیاهی با تلاش فراوان، قدرت بسیاری را برای حکمرانی بر یک باغ به دست آورده باشد، آیا میتوان گفت که این قدرت خوب است یا بد؟ آیا این توانایی در جهت خدمت به روح است؟»
خرما پاسخ داد: «من فکر میکنم این بستگی به عملکرد آن گیاه دارد. اگر آن گیاه که حکمران باغ شده است، درست عمل نکند، رنج فراوانی را برای گیاهان آن باغ ایجاد میکند و روزی هم خواهد رسید تا با رنجی بیشتر، بدهیهای خود را به دیگر گیاهان پرداخت کند.»
گردو گفت: «پس میتوان گفت که تلاش برای به دست آوردن توانایی یا قدرتی، لزوماً خوب نیست؛ زیرا عاقبت آن میتواند، سازنده یا مخرب باشد اما اگر هدف از تلاش، به دست آوردن یک لیاقت باشد چطور؟ آیا به دست آوردن یک لیاقت، میتواند به کسی ضرری برساند؟»
خرما گفت: «اگر صدها لیاقت هم در گیاهی وجود داشته باشد، نمیتواند حتی یک ضرر برای روح و بذر آن گیاه یا گیاهان دیگر، داشته باشد.»
گردو گفت: «پس بکوش تا جایی که میتوانی لیاقت به دست آوری. بهدنبال هیچ ثروت، توجه، قدرت یا موقعیتی نباش. تنها بکوش تا برای خود، لیاقتی فراهم کنی.»
خرما گفت: «جان کلام تو را دریافتم ای گردو! به دست آوردن آنچه که تو میگویی، به نظر بسیار آسان میرسد. زین پس، من هم برای به دست آوردن لیاقت، خواهم کوشید.»
گردو گفت: «خرما جان، بدان که این امر آسان نخواهد بود. به دست آوردن لیاقت؛ صبری عظیم، تلاشی مداوم و ارادهای آهنین میطلبد. هر بار که چشم در این جهان میگشایی، زحمت بسیار میکشی اما لزوماً پاداشی به دست نخواهی آورد و در این شرایط، ذهن که همواره بهدنبال نتیجه است، دلسرد خواهد شد و تو را نیز به ورطهی ناامیدی خواهد کشاند. روزی تو خواهی مرد و بذر تو در زمین خواهد افتاد و سپس دوباره رشد خواهد کرد تا فرصتی دیگر جهت به دست آوردن لیاقت، برایت فراهم گردد. تلاش و اراده و صبر، بدون داشتن امید، کلید این ماجرا است و این امری بسیار سخت است.»
خرما گفت: «آیا درست شنیدم؟! گفتی «بدون امید؟» همیشه گفتهای که باید امید داشت. اما این بار مرا بهسوی تلاش و اراده و صبر بدون امید میخوانی؟ راستش منظور کلام تو را درک نمیکنم!»
گردو پاسخ داد: «درست شنیدی جانم! امید، بهدنبال نتیجه و منتظر محصول است، پس برای محصولاتی که در کوتاهمدت حاصل میشوند، امید، بسیار خوب و سازنده است اما برای به دست آوردن لیاقتهایی که وصول آنها، گاهی هزاران سال بهطول میانجامد، امید، حاصلی جز غم، ناامیدی و سرخوردگی نخواهد داشت.»
خرما دوباره پرسید: «آیا تو حکمتهای ارزشمند خود را اینگونه به دست آوردهای؟»
گردو در پاسخ گفت: «آری. در جوانیام، بسیار مشتاق بودم تا فضایل و لیاقتهایی را به دست آورم. همین خواستهها مرا بارها و بارها در چاه ناامیدی فرو برد تا اینکه بالاخره آموختم که من خادمِ روحم هستم، خادمِ باغبان، خادمِ خورشید و همهی جهان هستم. پس از آن، بی هیچ چشمداشتی راه خدمت در پیش گرفتم و کمکم لیاقتهای فراوانی به من عطا شد. بسیاری از این لیاقتها را هرگز متوجه نشدم که چگونه و در چه زمانی به دست آوردم. امروز من در این باغ یک خادم هستم، فردا را نمیدانم که در کجای این عالم و در چه حالی به سر میبرم اما خوب میدانم که در هر جایی و در هر حالی، خدمت به دیگران را پیشه خواهم کرد و از قانون عشق اطاعت خواهم نمود. پس ای خرما، تو نیز اگر پند مرا میخواهی، خادم بیچون و چرای جهان خویش باش و جز از حکم عشق، تبعیت نکن. خالصانه خدمت کن و به امید دریافت پاداش نباش. شایستهترین لیاقتها، درست زمانی نصیب تو خواهند شد که کمترین انتظار را داری. از هر فرصتی برای کسب لیاقت استفاده کن و از تمنای کسب دستاوردهای بیارزش و گذرا حذر کن.
وقتی لیاقت دریافت فضایل الهی روحت را به دست آورده باشی، آن نقطهی نور در وجود تو، برای همیشه روشن خواهد شد، داشتههای تو را در بر خواهد گرفت و با هدایتی از جانب روحت و در جهت پیشبُرد اهداف الهی به کار برده خواهد شد.»