حکایت دهم: حکایت مرغ و تخم‌مرغ خواندن



عنوان کتاب : حکایات ملارضاالدین
تگ : آفرینش
شرح خلاصه : حکایات ملارضاالدین
سطح : عمومی
حکایت دهم حکایت مرغ و تخم مرغ


تنی چند از حضار نزد ملا رفتند و گفتند: «ای ملا‌رضا‌الدین! تو که دانا و عاقل می‌نمایی و سخنان فلسفی بسیار می‌گویی، اینک به دو پرسش ما پاسخ بده:

سؤال اول اینکه در ابتدا مرغ بود یا تخم‌مرغ؟!

و سؤال دوم اینکه آیا خدا می‌تواند سنگی آن‌قدر بزرگ خلق کند که خود او را توان جا‌به‌جایی آن سنگ نباشد؟!»

ملا‌رضا‌الدین خنده‌ای کرد و گفت: «من عاقل نیستم! علتی که مرا عاقل می‌بینید، آن ‌است که بخشی از علوم پیچیده را به زبانی ساده می‌گویم و این مرا در نظر شما عاقل می‌نمایاند!

اما قبل از شنیدن پاسخ، آگاه باشید که دو پرسش شما با یکدیگر مرتبط است.»

حضار متعجب گشته و از آنجا که باور داشتند دو پرسش آنان بیهوده و نامرتبط است، نگاهی به یکدیگر انداختند.

ملا ادامه داد: «هر لازم و ملزومی با یکدیگر شکل می‌گیرند و آگاه باشید که صورت و تجلی خلقت تدریجی است؛ مانند شب و روز که لازم و ملزوم یکدیگرند. آن‌گونه نبود که در ابتدا شب به تنهایی وجود داشته باشد و سپس ناگهان روز پدیدار گردد. غبار و ذرات در کنار یکدیگر قرار گرفتند و اندک‌اندک و به صورت تدریجی و تکمیلی، شب و روز خلق شد. مرغ و تخم‌مرغ نیز خلقت تدریجی وابسته در زمین هستند.»

همگی با حیرت گفتند: «خب ملا‌رضا، حال پرسش دوم ما را پاسخ ده و برای ما بگو ارتباط آن به پرسش اول چه بود؟»

ملا‌رضاالدین گفت: «جای بسی غم است که خداوند جهانی بزرگ خلق کرده که هم‌اکنون خودش هم نمی‌تواند هدایتش کند؛ پس بلی توانسته است!»

حضار گفتند: «پس تو گویی که خداوند ناتوان است؟»

ملا گفت: «خداوند خلقت را صورت بخشید و موجوداتش را مختار نمود. اما افسوس که مخلوقات خود‌مختارش، آن‌قدر جاهل شدند که جهل آنان از عظمت و قدرت خداوند هیچ کم نداشت!»

پرسیدند: «پس ارتباط دو پرسش به یکدیگر چه بود ملا؟»

ملا گفت: «از نشانه‌های جهل موجودات بزرگ عالم این باشد که پرسش‌هایی دارند و سخنانی گویند، ولی هدفشان آموختن از بهرِ از میان بردن جهلشان نباشد؛ اما باز پرسند تا حقارت برای دیگران و جهالت در خود تولید کنند. 

پس علت ناتوانی خداوند در پرسش دوم، همان پرسش‌کنندگانِ پرسشِ اول باشد!»