حکایت سیزدهم: سنگ محک خواندن



عنوان کتاب : حکایات ملارضاالدین
شرح خلاصه : حکایات ملارضاالدین
سطح : عمومی
حکایت سیزدهم سنگ محک

 

تنی چند، ملا را گفتند: «دانی که موجبات تمسخر و طعنه‌ی مایی؟»

ملا گفت: «بلی! دانم و زین سبب خرسندم.»

گفتند: «آیا از آن‌ روی که موجب خنده و شادی ما می‌گردی، خرسندی؟»

ملا گفت: «سالیان مدیدی بر تغییر خود همت گماشتم و موفق نبودم! تا آنکه با مشقت فراوان تغییر حاصل شد ولی معیاری برای سنجش میزان تغییر خویش نداشتم. سال‌ها مُمارست نمودم تا اعمالم برحسب خرد باشد و نه از روی عادت!

در همین اثنا روزی عملی از من سر زد و فردی مرا به سخره گرفت و ریشخند نمود! بسی تفکر کردم که به کدامین دلیل، عمل نیکو و متعالی‌ام موجب شد تا مرا به سخره گیرند و مَضحَکه کنند؟! پس در پی ماهیت و فلسفه‌ی خنده و تمسخر، عمیق گشتم و دلیل آن را بجستم. یافتم خنده آن دم برآید که آنچه توقع دیدنش را داری، نبینی و مفهومی مقابل و متضادش را ببینی. پس شاد گشتم و با خود گفتم: یافتم! معیار تغییر خود را یافتم!

در عنفوان جوانی آنچه اکنون می‌کردم، مایه‌ی خنده‌ی خودم نیز بود.

اما امروز بسیار دگرگون گشته‌ام و این تحول در توقع شما نگنجد؛ لذا مایه‌ی خنده‌ی شما گردد. پس از این‌ رو، معیار تغییر من، میزان تمسخر شما باشد.»