حکایت سی و ششم: قدم اول، محبت خواندن
حکایت سی و ششمین قدم اول محبت
شخصی نزد ملارضاالدین رسید و گفت: «ملا! چگونه است که فردی چون تو، همواره منبع محبت بوده و دیگران مدام از وی یاری میجویند. ملا جان، من نیز خواهان کمک کردن به مردم هستم. خواستار اینم که به همه محبت کنم اما تا به اکنون کسی از من کمک نخواسته است. تو چگونه شرایط محبت کردن کسب کردهای؟!»
ملارضاالدین گفت: «یعنی احدی نباشد که با تو با خشم سخن گفته باشد؟!»
آن فرد پاسخ داد: «آری ملا، بسیارند.»
ملارضاالدین گفت: «پس شرایط فراهم است.»
آن شخص دگر بار پرسید: «ملا! نگفتم که شرایط دعوا نیست. در کشور ما، موقعیت دعوا و مرافعه بسیار فراوان است.»
ملا گفت: «من از شرایط محبت سخن گفتم. اگر شخصی خشمگین باشد و با تو سخن گوید، پس آن فرد خشمگین نیازمند کمک است. وی نزد تو گلایه و شکایت میکند و یا با تو نزاع و مشاجره میکند، پس تو فرصت داری به جایِ گفتن پاسخی غضبناک، به وی محبت کنی. این بهترین شرایط برای خلق محبت است.»
شخص گفت: «ملا، این بسیار سخت است. مقصود من این نبود. مقصودم این بود که شخصی بیاید و از من پرسشی کند و من نیز مانند تو پاسخ دهم؛ سپس من شاد شوم و شخص نیز مسرور گردد. من این را بسیار در تو و کسانی که از تو پرسش میکنند، مشاهده کردهام.»
ملا تبسمی کرد و گفت: «ای دوست عزیز! پس تو در جستجوی محبت نیستی! در جستجوی غرور هستی!»
شخص اصرارکنان گفت: «نه ملا! میخواهم محبت کنم.»
ملا که از توضیح در بیان تفاوت بین محبت و غرور عاجز گشته بود، کمی تأمل کرد و گفت: «اگر خشمگین باشی به چه کسی روی میآوری تا آرام گیری؟!»
آن شخص کمی فکر کرد و گفت: «به کسی که در من باعث آرامش و طمأنینه گردد و یا اینکه، من وی را دوست داشته باشم.»
ملارضاالدین گفت: «قدم اصلی محبت، ایجاد آرامش است. آرامشی که در مقابل خشم نیز فاسد و خراب نگردد. برای به دست آوردن این قدم از محبت، باید در مقابل کسی که خشمگین است مهربان و آرام باشی. انسانهای بسیاری دیدهام که قدم اول محبت را کسب نکردهاند ولی ادعای حرف زدن و راهنمایی کردن دارند. به تو توصیه میکنم که قدم اول را درست برداری تا به قدمهای بعدی محبت برسی. با هر کسی آرام و مهربان باش؛ چه از او خوشت آید و چه نیاید.»