حکایت سی و هشتم: بها خواندن



عنوان کتاب : حکایات ملارضاالدین
شرح خلاصه : حکایات ملارضاالدین
سطح : عمومی
حکایت سی و هشتمین بها

 

فردی از ملا‌رضا‌الدین پرسید: «ملا! می‌خواهم عضو مکتب‌خانه‌ی شما شوم. باید چه کنم؟»

ملا گفت: «بهای بودن و ماندن در این مکتب برای تو بسی هنگفت است و تو نتوانی آن را بپردازی. تو را توصیه می‌کنم از این تصمیم صرف‌نظر کنی.»

آن شخص گفت: «اما ملا جان، شنیده‌ام که تو هیچ بهایی از بابتِ بودنِ مردم در مکتب‌خانه‌ات نمی‌گیری.»

ملا گفت: «بلی درست است.»

شخص گفت: «پس ز چه روی گویی که بهایش بر من زیاد است؟ مقصود تو را نفهمیدم.»

ملا‌رضا‌الدین گفت: «من بهایی نگیرم، اما تو برای هر عملی باید بهای خودش را پرداخت کنی. بهای مکتب برای هر شخص متفاوت است. بگذار برای تو مثالی بزنم.

بر فرض، اگر تو خواستار عضو شدن در زورخانه‌ی پهلوانان باشی و من صاحب آن زورخانه باشم و هیچ مال و بهایی از تو نگیرم، آن‌گاه تو به رایگان همه‌چیز در اختیار داری. حال پرسش من این است که آیا بهایی برای زورخانه می‌دهی؟»

فرد خندید و گفت: «خیر ملا! بهایی نمی‌دهم.» 

ملا‌رضا‌الدین تبسمی کرد و گفت: «خیر، به ظاهر بهایی نمی‌دهی؛ اما بهای اصلی به وقتی ا‌ست که وارد زورخانه می‌شوی. باید هر روز تمرین نمایی و ورزش کنی، مراقب دیگر مراتب پهلوانی و زورخانه نیز باشی، مراقب تمامی آداب زورخانه و همچنین آگاه به اعمالت باشی؛ چراکه بودن در آنجا آداب خود را دارد. حال تو در مکتب ما بهایی پرداخت نکرده‌ای، اما بهای بسیاری از جنس‌های دگر پرداخت خواهی کرد.

بسته به تعالی هر شخص، هر کسی باید بهای خود را پرداخت کند. شخصی از نفَس پرداخت کند، تنی از جسم، دیگری از جان، آن یکی از عمر، شخصی از وقت و زمان یا از مهارت، و فردی از مال و منال.

از این روی، گمان نمی‌کنم انتخاب مناسبی برای تو باشد؛ زیرا گرچه من بها و هزینه‌ای نمی‌گیرم اما بهای مکتب‌خانه‌ی ما بسیار گزاف باشد، گاهی بهایش خودِ شاگرد و هرآنچه که دارد است.»