حکایت هفتادم: پذیرش خواندن



عنوان کتاب : حکایات ملارضاالدین
شرح خلاصه : حکایات ملارضاالدین
سطح : عمومی


یکی از بندگان خدا به قصد پرسیدن سؤالی نزد ملا‌رضا‌الدین رسید و گفت: «ملا جان! بگو که بزرگ‌ترین مشکل مردمانِ مملکت ایران چیست؟»

ملا‌رضا‌الدین پاسخ داد: «عدم پذیرشِ تفاوت و تضاد.»

شخص اندکی به فکر فرو رفت و سپس گفت: «اما ملا جان! این امر، مشکل بزرگی به نظر نیاید. یعنی مهم‌تر از این معضل، چیزی نباشد؟»

ملا‌رضاالدین پاسخ داد: «مشکلات بر دو قسمِ شخصی و اجتماعی باشد. چون پرسش تو در مورد بزرگ‌ترین مشکل مردمان ایران است، پس من نیز بزرگ‌ترین مشکل اجتماعی را عنوان نمودم.

شاید این امر، مشکل بغرنجی دیده نشود اما عامل اولیه‌ و باعث ایجاد همه‌ی مشکلات و سختی‌های دگر باشد.»

آن بنده‌ی خدا که فکرش به شدت مشغول گشته بود گفت: «یعنی اگر کسی آرامش ندارد یا در خشم و دعوا به سر می‌برد، علتش آن باشد؟»

ملا‌رضا‌الدین لبخندی زد و گفت: «کثرت، عامل تمامی تضادهاست. در حالی که وحدت، عامل عشق و محبت است.»

شخص دگرباره گفت: «اما ملا! جهان خلقت، جهان کثرت و تضاد است. آفریدگار، آن را این‌گونه خلق کرده و این تقصیر ما نیست.»

ملا‌رضاالدین گفت: «کثرت، زاییده‌ی خلقت است و در واقع، نعمت و برکتی می‌باشد از جانبِ خلقت. خالق از روی رحمت، جهان ما را در کثرت آفریده تا ما مخلوقات جملگی، همه‌چیز داشته باشیم. در واقع هر مخلوقی، ذره‌ای از ذات الهی را دارد و همه‌ی ما مخلوقات عالَم، همه‌ی ذات آفریدگار را داریم.

حال به خود ما بستگی دارد که تضاد را عامل جنگ سازیم، یا آن را عامل هم‌پوشانی، هارمونی و کمک به یکدیگر گردانیم. این قسمت، لیاقت ماست در پذیرشِ رحمت خالق خویش.»

شخص لحظه‌ای اندیشید و گفت: «ملا! از چه روی این‌گونه باشد؟ عامل این امر چیست و از کجا می‌آید؟»

ملا نگاهی به وی افکند و گفت: «عاملی که سبب می‌شود ما یکدیگر را در «تضاد» نپذیریم، از غرور ما نشا‌‌ٔت می‌گیرد. اگر بتوانیم غرورمان را کنترل کنیم، آن‌گاه همکاری کردن و بعد از آن پذیرشِ همکاری در تضاد، آغاز می‌گردد.»

شخص به فکر فرو رفت؛ سپس گفت: «ملا! مسبب این غرور چیست؟»

ملا‌رضا‌الدین پاسخ داد: «باعث غرور، همانا جهل ما است. کسی که نداند انسان به تنهایی موجودی ناچیز است، چگونه می‌تواند در اتحاد و همکاری پیشرفت و رشد کند؟

آدمی چون خویشتنِ خویش نداند و نشناسد، پس جاهل است به بی‌چیزیِ وجود خویش در هنگام تضاد و نیز ارزشمندی آن در زمان اتحاد.

اما آدمی جاهل بماند و از آنجا که جهل، مادر غرور است و غرور، مادر جدایی و تضاد، پس آدمی در این تضاد که همانا مادر تفرقه است اسیر بماند و این تفرقه است که خود، مادر بدبختی و رنج مردمان می‌گردد.»