قسمت 14: رنج رشد یا رنج تجزیه خواندن



عنوان کتاب : منطق الشجره
تگ : آفرینش
شرح خلاصه : منطق الشجره
سطح : عمومی
قسمت 14: رنج رشد یا رنج تجزیه

 

قسمت چهاردهم: رنج رشد یا رنج تجزیه

 

چند روزی بود که درخت بادام در سکون و آرامش به سر می‌برد. او در تمام مدت روز، مراقب افکار خویش بود و هر لحظه از خود سؤال می‌کرد: «من اکنون به چه چیزی می‌اندیشم؟» چند نمونه از سؤالاتی که در افکارش می‌گذشت را مرور کرد: «این بذر در چه حال است؟ آن درخت چرا کج می‌روید؟»

ذهن بادام دا‌‌ئماً به این‌سو و آن‌سو در حرکت بود اما او بر احوال خویش آگاه و هوشیار بود و در هر لحظه مراقب بود تا به چیزهای دیگری نیندیشد. در همین تلاش بود که ناگهان چشمش به درخت گردو افتاد و او را غرق در شادی دید. پس رو به‌سویِ او کرد و پرسید: «ای درخت گردو، امروز تو را بسیار خوشحال می‌بینم. دلیل این شادی تو چیست؟»

گردو از ته دل خنده‌ای کرد و پاسخ داد: «آری، امروز من بی‌اندازه خوشحال هستم؛ زیرا شاهد رشد و نمو دانه‌ای هستم که تلاش فراوان کرده است. مشاهده‌ی ثمره‌ی تلاش‌های او، برایم بسیار لذت‌بخش است.»

سکوتی میان آن دو شکل گرفت و باعث شد تا صدای دیگر بذرها و نهال‌ها، راحت‌تر شنیده شود. در میان انبوه صداها که ترکیبی از گفتگوها، خنده‌ها و شکایت‌ها بود، صدای آه و ناله خرما، توجه‌ بادام را به خود جلب کرد. صدای ناله‌های خرما از درد و رنج فراوان او حکایت ‌داشت. در این لحظه، بادام با دلسوزی بسیار رو به گردو کرد و گفت:

«ای درخت گردوی عزیزم، آیا خرما را دیده‌ای که چگونه در رنج است؟ غم خرما آتشی به جانم انداخته که مرا تاب و تحمل آن نیست.»

درخت گردو با لذت گفت: «آری، از آنچه که بر او می‌گذرد، خبر دارم و با شادی در حال تماشای او هستم.»

بادام که بسیار متعجب شده بود با خود فکر کرد که چگونه است که خرما در رنج به سر می‌برد ولی گردو با شادی تمام نظاره‌گر آن است، پس دوباره پرسید: «ای گردوی عزیزم، گمان می‌کنم که تو او را به‌خوبی نظاره نکردی یا آنچه که من گفتم را به وضوح نشنیده‌ای؛ زیرا من گفتم که دانه خرما در درد و رنج فراوان است اما تو پاسخ دادی که خوب می‌دانم و از آن بابت بسیار شاد هستم.»

درخت گردو خنده‌ای کرد و پاسخ داد: «ای بادام،‌ بیا تا این ماجرا را از دید من بنگریم. خرما در حال جوانه زدن است و این از دید من بسیار زیبا است. آیا تو در آن زیبایی نمی‌بینی؟»

بادام دوباره پرسید: «آیا او در حال رشد است؟ پس چرا این‌گونه در رنج گرفتار است؟»

گردو پاسخ داد: «فکر کنم زمان آن فرا رسیده است تا رازی را برای تو بازگو کنم. پس به آنچه که می‌شنوی، گوش جان بسپار.»

گردو شروع به صحبت کرد و بادام مثل همیشه، با اشتیاق فراوان آماده شنیدن شد.

گردو گفت: «در این باغ و هر باغی و در هر نقطه‌ی این جهانِ آفرینش، مخلوقات و موجودات خداوند ناگزیر از تحمل درد و رنج هستند. درحقیقت، همه عالم به این درد و رنج گرفتارند. اما این درد و رنج بر دو نوع ‌است: گونه اول، رنجی است که باعث رشد می‌شود و آن را رنج آسمانی ‌نامند و گونه دوم، رنجی است که حاصل از تجزیه است و آن را رنج زمینی می‌گویند.

برای هر گیاهی، دو بخش زمینی و آسمانی وجود دارد. ریشه‌های هر گیاه، خاکی و زمینی است و برگ و شاخه‌هایش، الهی و آسمانی هستند.

اگر قسمت‌های زمینی یک گیاه در خدمت قسمت‌های آسمانی آن باشند، آن گیاه رشد خواهد کرد. هرچند که این فرآیند با درد و رنج بسیار همراه است ولی نتیجه آن، رشد به‌سوی خورشید خواهد بود و نام این درد، درد رشد است. اما اگر قسمت‌های زمینی در خدمت قسمت‌های آسمانی نباشند، هرچقدر هم که گیاه درد و سختی را تحمل کند، هرگز رشدی نخواهد کرد حتی اگر بخش‌های زمینی، مدتی را در خدمت به بخش‌های آسمانی سر کنند و سپس دست از خدمت بردارند، رشد آن گیاه متوقف شده و نهایتاً خشکیده خواهد شد. این خشکیدگی و تجزیه نیز فرآیندی دردناک خواهد بود، اما در پس این درد، رشدی حاصل نخواهد شد؛ زیرا این درد، درد تجزیه نام دارد. پس یک گیاه، همواره باید در حال رشد باشد و قسمت‌های زمینی او همواره باید در خدمت قسمت‌های آسمانی‌اش باشد.»

بادام گفت: «چقدر جالب! من فکر می‌کردم یک گیاه، هرگز نباید در درد باشد و در درد بودن او نشانه‌ی خوبی نیست. اما اکنون متوجه شدم که درد رشد، بسیار شیرین است. ای گردو، برایم بگو که خورشید با گیاهی که رشد کرده اما ریشه‌اش در خدمت بدنه، ساقه‌ها و برگ‌هایش نیست، چه‌ می‌کند؟»

گردو گفت: «تا زمانی که او تنها یک بذر است، با خورشید در ارتباط نیست. در این مرحله، گیاه تنها با عناصر چهارگانه موجود در ارتباط است. وقتی به‌اندازه کافی رشد کرد و قسمت‌های آسمانی او متولد شد، آن قسمت‌های آسمانی با خورشید در تماس خواهند بود درحالی‌که بخش‌های زمینی، همچنان با عناصر چهارگانه مرتبط خواهند ماند.

تماس یک گیاه با خورشید، از بخش‌های آسمانی وی آغاز خواهد شد. خورشید تنها همان بخش‌ها را خواهد دید و به همان بخش‌ها خواهد تابید. اگر آن گیاه هم‌زمان با نوری که از خورشید دریافت می‌کند، با چهار عنصر زمینی خود نیز در ارتباط باشد، رشد خواهد کرد. در صورتی که گیاه نور را دریافت کند، اما ریشه‌هایش با او همکاری نکنند، آن نور باعث خشکیدگی گیاه می‌شود و پس از مدتی با درد و رنج فراوان تجزیه خواهد شد.»

بادام که مبهوت این درس زیبا شده بود گفت: «پس خرما باید در درد خوبی باشد؛ زیرا تو برایش خوشحال بودی؟»

گردو پاسخ داد: «بلی، کمی دقیق‌تر خرما را نگاه کن. او در حال جوانه زدن است. برای او در قلبم جشنی برپا است.»

بادام که در حیرت و شادی غرق شده بود، مشغول تماشای خرما شد که ناگهان به یاد ترب افتاد و دوباره پرسید: «آیا ترب هم در حال جوانه زدن بود؟ به یاد دارم که آن روز ترب را یاری کردی.»

گردو نگاه مهربانی به بادام انداخت و گفت: «بگذار تا راز دیگری را برایت بگویم. هر بذری نیروهای بسیاری را از دنیای بیرون خویش دریافت خواهد کرد. اگر آن بذر در برابر فشار نیروهای بیرونی، از درون هم تلاش کند رشد کرده، جوانه زده و شکوفا خواهد شد. اما اگر تسلیم شرایط بیرونی شود، پوسیده ‌شده و سپس تجزیه خواهد شد. بذرهای بسیار زیادی در زیر خاک می‌پوسند و فاسد می‌شوند، بی‌آنکه هرگز فرصتی برای جوانه زدن پیدا کنند.»

بادام گفت: «تو گفتی که تنها با مشاهده کردن به آن‌ها کمک می‌کنی. چطور نظاره کردن کسی می‌تواند او را یاری کند؟»

گردو خندید و گفت: «مشاهده من تأثیری بر حال کسی ندارد. برایت توضیح خواهم داد تا تو نیز راز آن را بدانی. من با مشاهده و مطالعه خود، چندین نکته را خواهم فهمید:

اول، باید تشخیص بدهم که رنج هر بذر از چه نوع است. آیا آن رنج، رنج تجزیه است یا رنج رشد است.

دوم، باید مقدار فشارهای وارده به بذر و همچنین میزان قدرت و توان آن بذر را بررسی کنم.

اگر او در رنج زمینی باشد، کاری از دست من ساخته نیست اما اگر رنج او آسمانی باشد، مراقبت‌های من آغاز خواهد شد. در آن صورت، من همواره آن بذر را زیرنظر خواهم ‌داشت. درحقیقت، من از یک‌سو میزان فشارهای وارده به او و از سوی دیگر، میزان تلاش و توان او را در نظر خواهم‌ داشت.

اگر توان آن بذر بسیار کمتر از نیروهای محیط اطرافش باشد، من وارد عمل خواهم ‌شد و با بذر سخن خواهم ‌گفت. من با نیروی کلام خود، نور امید را در قلب او خواهم ‌کاشت و به او قدرت تلاش خواهم‌ بخشید. پس او با تلاش و امید به کار خویش ادامه خواهد داد. درحقیقت، من کمبود توان وی را جبران خواهم ‌کرد اما اگر نیرو و توان بذر، تنها اندکی کمتر از میزان مورد نیاز باشد، من مداخله نکرده و تنها از دور مراقب او خواهم‌ بود. در این حالت، بذر در رنج بسیار خواهد ‌ماند. حتی ممکن است که از من دلگیر گردد. اما به هر حال من مداخله نخواهم ‌کرد؛ زیرا در این صورت، شایسته است که صبور بمانم اما در حین این صبر، مراقب هستم تا هرجا که لازم شد، فوراً وارد عمل شوم.»

بادام گفت: «در ظاهر به نظر می‌رسد که تو تنها یک مشاهده‌گر هستی اما در باطن، آنچه ‌که انجام می‌دهی پر از ظرافت و پیچیدگی است.»

گردو گفت: «بلی، بزرگ‌ترین فرصت رشد یک بذر، در گرو همین ایستادگی او در برابر تنش نیروهای بیرونی است. اگر با هر تنشی من فوراً به کمک آن بذر بروم، درحقیقت بزرگ‌ترین فرصت رشد را از او گرفته‌ام. پس ای بادام عزیز، به‌‌عنوان یک یاری‌رسان، همواره آگاه باش تا باعث کند شدن یا تضعیف سرعت رشد بذرها نباشی. همچنین مراقب باش تا وقتی که بذری در رنج آسمانی است، هرگز حمایت خود را از او دریغ نکنی و بیاموز که در این زمان، کمترین میزان مداخله را انجام دهی تا بیشترین رشد برای آن گیاه حاصل گردد؛ زیرا هر بذری باید تنها و تنها با نیروی درونی خویش رشد کند، ما تنها می‌توانیم تا حدی شرایط را تسهیل کنیم اما رشد حقیقی، همواره از درون و درست در هنگام مواجهه با سختی‌ها حاصل می‌شود. هیچ نیرویی نمی‌تواند به‌خودی‌خود، رشدی را فراهم‌ کند مگر آنکه بذر در حین فشار بیرونی، در حال تلاش و تقلای درونی باشد.»

بادام پرسید: «چگونه می‌توان فهمید فشار بیرونی، متناسب با توان درونی هر بذر هست یا نه؟ معیار سنجش شدت این نیروها و مقیاس محاسبه میزان توان آن بذرها چیست؟»

گردو با افسوس سرش را پایین انداخت و گفت: «متأسفانه پاسخی برای این سؤالت ندارم.»

بادام گفت: «اما تو همواره در حال انجام این کار هستی.»

گردو گفت: «درست است. من خود نمی‌دانم که چگونه انجام می‌شود اما فقط آن را انجام می‌دهم. به تو نیز توصیه می‌کنم که با صبر و بردباری و در نهایت شفقت و محبت، به دیگران کمک کنی تا شاید روزی برسد که تو نیز آن محاسبات را به‌خوبی بیاموزی.»

بادام گفت: «پس تو می‌گویی این دانش، با تلاش و کوشش به دست خواهد آمد؟»

گردو در پاسخ گفت: «نه بادام،‌ این دانش با کوشش حاصل نخواهد شد، چرا که همه علوم جهان را نمی‌توان با تلاش به ‌دست آورد، برخی از آن‌ها باید توسط خورشید یا باغبان اعطا گردند. اما خورشید و باغبان آن را به کسی اعطا می‌کنند که به اندازه کافی، تلاش کرده باشد.»