حکایت نهم: دانش ملا ابزار است و شعور شنونده سازنده خواندن
حکایت نهم دانش ملا فقط ابزار است
ملا را گفتند: «مکتبی که بنیاد کردهای، نهتنها پسندیده و شایسته نیست، بسا که مایهی انحراف و اختلاف مردمان نیز گشته است.»
ملارضاالدین گفت: «از حکمت کدامین عالِم دگر بهره بردهاید که مطلوب طبعتان بوده است؟»
مردمان تأمل کرده و مردد گشتند.
ملا ادامه داد: «اگر در مکتب عالِم دگری نشستید و آن علم و مکتب مطلوبتان بود، از چه روی درسهای بیخاصیت مرا گوش میدهید و وقت خود صرف علوم آن عالِم برتر نکردید؟ لیکن اگر آن عالم و مدرس دگر را نیز چون من، رد کردهاید و پسندتان نبود، من اِشکال را در شما بینم.»
گفتند: «اِشکال ما چیست؟ بگو ملا! حال که ما، تو و دگر عالمان را نقد نمودیم بر ما خرده میگیری؟»
ملا خندید و گفت: «خیر، آشکار است که شما در خردهگیری تَبَحُر دارید. تبحر شما را پذیرفتم! اما بدانید علم من به مثال ابزاری است که به شاگردان بخشم. آنان ابزار را گیرند و رهسپار گردند و من ندانم چطور و چگونه از آن بهره جویند. برخی با این ابزار، تیر و تختهای زیبا سازند و برخی درب و پنجره؛ برخی نیز ابزار را بیهوده بینند و آن را دور ریزند. و اما دستهای دیگر که ندانند با ابزار چه کنند و نپرسند تا بیاموزند، ابزار را به سر دگران کوبند! آن را قلمی کنند در چشم مردم و یا چکشی بر سر دگران.
اینگونه بود که عدهی زیادی گفتند ابزاری که تو دادی ملا، بیفایده بوده و باعث اختلاف ما شده است!»