حکایت بیست و ششم: دیکتاتوری یا دموکراسی خواندن
حکایت بیست و شش دیکتاتوری و یا دموکراسی
ملارضاالدین را گفتند: «ای ملا! روش دموکراسی برتر است یا روش دیکتاتوری؟»
ملارضاالدین گفت: «برتر از چه منظر؟ چه رقم برتری را در نظر دارید؟ با دانستن این مطلب به چه چیز میخواهید برسید؟»
یاران گفتند: «برتر از هر نظر! همانی که خوبتر باشد.»
ملارضاالدین گفت: «خوب آن است که در راستای هدفی باشد. ممکن است هدف و نیت شما تخریب، اصلاح یا ساختن بنایی باشد. خوبی و برتری بر اساس هدف تعیین میشود. پس باید پرسش خود را واضح بپرسید تا پاسخی درست و مرتبط بگیرید.»
یاران گفتند: «بگذار اینگونه بپرسیم. جامعهای کوچک یا بزرگ و یا مکتبی به دست توست و تو مسئول آن هستی. آیا فردی دیکتاتور را بر آنها میگماری یا هیئتی منصوب مینمایی که به شیوهی دموکراسی عمل کنند. ای ملا! تو چه میکنی؟»
ملارضاالدین گفت: «تا هدف از این جامعه چه باشد؟ از این جامعه چه میخواهید؟»
حضّار گفتند: «مقصود، صلح و پیشرفت زمینی و الهی آن جامعه باشد.»
ملارضاالدین گفت: «اگر شخص مناسب و شایستهای داشته باشم، وی را رهبر و پادشاه آن جامعه کنم و طریق دیکتاتوری را پسندم.»
جماعت گفتند: «ملا! انتظار داشتیم تو که انسان منصفی هستی، دموکراسی را برگزینی. مردمان در قدیم به روند دیکتاتوری علاقه داشتند که روشی شاهانه بود و سلطه بر عدهای رعیت، نوکر و فقیر بود. اما تو انسان فرهیخته، روشنفکر و متجدّدی هستی. ما را انتظار دیگری بود.»
ملارضاالدین گفت: «یعنی پرسشی کردید که پاسخ دلخواه خود بشنوید؟ پس واقعاً پرسشتان از روی ندانستن و به نیت آموختن نبود! حال من از شما میپرسم. شمایی که به دموکراسی اعتقاد دارید، چرا نظر مخالف مرا نپسندیدید و نگفتید که ملا آزاد است و حق دارد که نظری مخالف داشته باشد؟»
جماعت گفتند: «ای ملا! پس برای ما بگو که چرا روش دیکتاتوری از نظر تو برتر است و چرا مصلحت بر حکمرانی یک نفر میبینی؟ چرا بهتر نیست که یک هیئت ده نفره باشد و با نظرات بیشتر و یحتمل منصفانهتر و بهتری پیش رود؟»
ملارضاالدین گفت: «شما از دموکراسی سخن گفتید که یعنی احترام به نظر دیگران! ولی خودتان نیز به عقیده و نظر من احترام نگذاشتید و شکایت کردید. ابتدا باید دموکراسی در درون شما خلق شود. حال به من بگویید که آیا ده نفر را سراغ دارید که بتوانند همچون هیئتی یکپارچه بنشینند و تصمیم بگیرند و پیوسته صلح، میان آنها جاری باشد! همچنین آن ده نفر، رشد و تعالی زمینی و الهی نیز داشته باشند؟!»
یاران گفتند: «ملا! یحتمل اختلافات بسیار بین آنان باشد.»
ملارضاالدین گفت: «اگر روزی شورای ده نفرهای را پیدا کردید که توانستند با صلح و عشق با یکدیگر کار کنند و در صلحِ مداوم رشد کنند، دموکراسی را آغاز کنید. من نمیبینم ده نفری که بتوانند با صلح، بدون بدخواهی و با هدفی مشترک در کنار هم کار کنند. آن ده نفر نیز باید خود را وقف هدف کنند و چیزی برای خود نخواهند و خودخواهی در وجودشان نباشد. اگر هیئت ده نفرهای را مسئول جامعه گذاشتید، بدانید که جامعه کمکم شبیه آن هیئت میشود. اگر فقط یک نفر در آن هیئت، فاسد و خودخواه باشد، حتی برای دورهای موقت، خطرِ انتشارِ فساد در جامعهی بزرگ وجود دارد.»
شخصی گفت: «ملا جان! هرآنچه گفتی صحیح است اما در این ایام، مردم دموکراسی خواهند!»
ملارضاالدین تبسمی زد و گفت: «آیا آنها در دلشان دموکراسی را خلق کردهاند؟ آیا آنان به درجهای رسیدهاند که حق و نظر همگان بپذیرند؟ یا هر یک از مردم آن جامعه، میخواهد دیکتاتور باشد و چون شرایط مهیا نیست، پس همگان در مقابل دیکتاتور جمع شدهاند و درخواست دموکراسی دارند و میگویند رأی و نظر ما مهم است؟! من همهی مردمان را دارای نفس و خودخواهی عظیمی دیدهام و درخواست دموکراسیشان را نیز مجموعِ دیکتاتوریها! هر یک میخواهند نظر خود را تحمیل کنند! هر یک در خانواده، کار و اجتماع، یک دیکتاتور هستند! حال دیکتاتورها در کنار یکدگر هدف مشترکی یافتهاند و به اتفاق میگویند که ما میخواهیم شاه، مسئول و رهبر شویم! هر یک میگویند که من برترم و میدانم، پس از بقیه درستترم! اگر دموکراسی میخواهید پس اول آن را درون خودتان خلق کنید. قدم نخست، احترام به نظر دیگران و از میان بردن خودخواهی است!»
جماعت گفتند: «خب! یعنی در روش تو، از آن ده تن یکی مسئول و رئیس شود و بقیه هیچ نکنند؟»
ملارضاالدین گفت: «من شخصی را برمیگزینم که دانا و خردمند باشد و دموکراسی را در درون خود داشته باشد. سپس به او میگویم که به رسم دیکتاتوری عمل کن و آن نُه نفر را به مشاوره بگیر و نظر آنان را نیز بشنو.»
بر اساس مقالهی تحلیل دارما و کارمای اسوتریکی در سیستم دیکتاتوری