حکایت پنجاه و دوم: تضاد سازنده خواندن
حکایت پنجاه و دوم تضاد سازنده
دوستی ملارضاالدین را دید و با لحنی منتقدانه به وی گفت: «ملا جان! تو مظهر تناقض هستی.»
ملارضاالدین گفت: «تمنا دارم، لطف دارید!»
شخص متعجب گشت و با لحنی توأم با اندکی خشم گفت: «ملا، من تو را نقد کردم! چرا سخن مرا به منزلهی تعریف و تمجید برداشتی؟»
ملارضاالدین گفت: «آهان! عذرخواهم. از آن رو که من سالهای بسیار، سعی نمودم که صفات و خواص متناقض را به دست آورم و گمان کردم تو نیز این امر را درک کردی و حال تعریف و تمجید میکنی.»
شخص گفت: «نه. مقصود من این بود که تکلیف بر ما روشن نیست و نمیدانیم چه بیاموزیم.»
ملارضاالدین گفت: «مرا از آنچه میگویی، شرحی ده.»
شخص گفت: «روزی کسی طعامی بسیار بیطعم و مزه آماده کرده بود و تو با علاقهی تمام، طعام را خوردی و کسانی که طعام را نخوردند و یا اعتراض کردند را نیز توبیخ کردی و گفتی طعام، طعام است دیگر! چه معنا دارد که گویید من این طعام نپسندم و نخورم، زیرا که خوشطعم نباشد!
ما برفتیم و از آن پس فهمیدیم که طعام مهم نیست و هر روز غذایی را با هر طعمی تناول کردیم. روز دگر بازگشتیم و مشاهدهگر بودیم که تو بر آموزش پختوپز شخصی بسیار سختگیر بودی. جزئیاتی از کیفیات طعم و مزهی طعام را از وی طلب کردی که ما گمان کردیم طعام مهمترین امر جهان است.
هان ای ملا! گویی طعام مهم نیست و اما کردارت گونه ای دیگر گوید.»
ملارضاالدین خندید و گفت: «فیالواقع امری خندهدار و حیرتانگیز است. کیفیت و پیشرفت در هر چیزی و همچنین شادی و رهایی برای من امری بسیار مهم است.
جامعهی صنعتی، افسرده گردد و آن را نپسندم. جامعهی شاد، بدون صنعت نیز دیری نپاید که غمگین شود.
و انسان نیز در مقام جامعه، باید هم صنعت و هم شادی را فراگیرد.
پس، آنجا که حرف از آشپزی و طباخی به میان است، کیفیت، خلاقیت، سعی و تلاش بسیار مهم است. فیالواقع کیفیت آشپز، تلاش و طباخی برای من اهمیت دارد. اما آنجا که در مقام مهمان قرار گیرم، سازش، پذیرش، انعطاف، دوستی، شادی، صمیمیت و رهایی برایم مهمتر است؛ پس به راحتی، هر طعامی باشد را دوست دارم و همان خورم.
من سعی بسیار نمودم تا این دو تضاد را کنار یکدیگر و در جای درست قرار دهم.»