حکایت شصتم: درک ارزش کلام خواندن



عنوان کتاب : حکایات ملارضاالدین
شرح خلاصه : حکایات ملارضاالدین
سطح : عمومی


ملارضاالدین در میان جمعی دوستانه نشسته بود. تنی از بین جماعت گفت: «آیا می‌دانید که رئیس مملکت چنین و چنان کرده؟!»

شخصی پاسخ داد: «منبع اختلافات، حکماً دین می‌باشد.»

دیگری از دین آن یکی بلاد سخن گفت.

تنی دیگر گفت: «اشکال و ایراد آن یکی گروه نیز فلان مسائل باشد.»

پس آن جماعت، همگی ساعتی در باب ایرادات، اشکالات و نواقص سایر مردمان و دیگر طایفه‌ها، دین‌ها و فرهنگ‌ها سخن‌ها گفتند.

ملارضاالدین همچنان ساکت بود و سخن نگفت.

جماعت رو به ملارضاالدین کردند و خواهان شنیدن نظر وی شدند.

تنی گفت: «ملا! نظر شما چیست؟»

ملارضاالدین گفت: «من نظری ندارم.»

جماعت پرسیدند: «چگونه نظری نداری؟! این همه باب سخن باز شد و تو بی‌نظری؟!»

ملارضاالدین گفت: «من دانشی ندارم که دگر ملت‌ها چگونه‌اند. به ‌راستی خود را نیز نشناسم. مکرراً عملی انجام داده‌ام که خود نیز شگفت‌زده گشته‌ام، چه رسد به شناخت دگران و نظر دادن درباره‌ی غیر! اما علت خاموشی‌ام چیز دیگریست. من کلامم را جایی جاری کنم که نتیجه‌ای به بار آورد؛ چنان که قلبی خشنود گردد، دلی شاد شود و ناامیدی امیدوار. کلام خود را ارزشمند می‌دانم و در جایی که تغییر حاصل نشود، سخن نگویم. حال پرسشی از شما دارم؛ ساعتی است که شما با یکدیگر سخن گفتید و نظر دادید. به‌ راستی آیا مشکلی از مردمی، گروهی، بلادی، دینی و یا حتی تنی حل شد؟! اگر با کلام شما مشکلی از کسی حل نشد، پس شما انرژی و کلام خود را تلف نموده‌اید. بدانید که ارزش هر کسی به تأثیر و نتیجه‌ی کلام اوست. همچنین دو نکته‌ی مهم در باب کلام وجود دارد: نکته‌ی اول آنکه حرف بیهوده مگویید که تأثیری نداشته باشد؛ و نکته‌ی دوم اینکه حرفی مگویید که تأثیری منفی بر کسی بگذارد. کلام بیهوده، به مثال خواندن یاسین در گوش خر ‌باشد و کلامی که تأثیر منفی در بشر دارد، حرف شیطان است که ما خود را ابزار آن کرده‌ایم.»