حکایت دوم: غم عالم و شادی عارف خواندن
به ملارضاالدین گفتند: «تو مجنونی! همیشه سرخوشی و شادمان! پنداری غمِ عالم نداری.»
ملارضاالدین گفت: «من تنها کسی هستم که غمِ عالم دارم؛ اما شما تنها غمِ اسباب و خلایق دارید در این عالم. حال آنکه من غمِ خودِ عالم را دارم که چنین مخلوقاتی دارد.»
گفتند: «پس چرا چنین مسروری؟»
ملا گفت: «چون مخلوقیام که خود نخواهم باری بر دوش این عالم باشم!»