حکایت چهارم: سِرّهای درون سَر خواندن
حکایت چهارم سِرّ های درون سَر
گفتند: «ملا، از برای سر کچل خود حکیمی ببین!»
ملا گفت: «حکیمان جمله درمانِ مرض، قبل از پیدایش آن مرض کنند.
آن کس که مریض شد، طبیعت حکیم او شود و از حکمتش، وی را درمان کند.»
گفتند: «تو چرا قبل از آنکه کچل شوی سراغ حکیم نگرفتی؟ ای ملا مگر حکمت نداشتی؟»
ملا گفت: «قبل از کچلی سراغ حکیمی دانا رفتم. وی را پرسیدم فلسفهی مو چیست؟
حکیم گفت: زیبایی و جمال.
او را بگفتم من زیبایی سَر نخواهم! زیبایی سِرّ از درونِ سَر خواهم!
حکیم دانا گفت: پس همچنان که از برای ظاهر، سَر را مو باشد، از برای سَر درون نیز سِرّها باشد.درون سَر را منزّه دار که اسرار درونش به مانند مویش از دست نروند.»
ملا گفت: «پس زین سبب که عمر بر سَرِ پاکی سِرِّ سَر نهادم، دچار مرض نگشتم.»