حکایت بیستم: رهایی و تولد خواندن
حکایت بیستم رهایی و تولد
تنی چند از جماعت، در حلقهای گرد هم آمده و مِنباب اهداف گوناگون در عرفانهای مختلف سخن میراندند.
یکی از ایشان گفت: «عرفانی شناسم که امراض و دردها را درمان کند.»
دیگری گفت: «عرفانی شناسم که همسر را نزدیک و محبتش را افزون نماید! به مدد این عرفان، هزاران تَن، همسری یافته و به زندگانی مشغولاند.»
دیگری گفت: «عرفانی شناسم که مال و ثروت را افزون کند.»
تنی دگر گفت: «عرفانی شناسم که ذهن را چنان قدرت بخشد که فرد را توان خواندن ذهن دیگران باشد.»
آن یکی گفت: «عرفانی شناسم که لذتی بیپایان برای مریدانش به ارمغان آورد.»
دم فرو بستهای بانگ برداشت: «عرفانی نیکوست که قوهی هوش تو را چنان فزونی بخشد که دانش بسیار حاصل کنی و همهچیز بدانی.»
شخصی دگر گفت: «عرفان باید آدمی را مشهور و معروف نماید.»
در آن میانه، دیگری گفت: «عرفانی نکوست که قدرت به ارمغان آورد و توانمندمان کند.»
آن یکی گفت: «عرفانی شناسم که اجنه و پریان را به تسخیر درآورده و اجیر کند.»
مَخلَص کلام آن که جماعت، اندر محاسن و قدرت عرفانهای متعدد سخنها گفته و یاوهها بافتند.
در انتها یکی پرسید: «پس آنچه ملارضاالدین در مکتب خود درس میدهد چگونه عرفانی باشد؟»
جماعتِ حیران، نگاهی به یکدیگر کردند و یکصدا گفتند: «نیکوتر آن باشد که از خود ملا پرسیم که از درس و مکتب او چه حاصل گردد و چه توشهای عاید.»
جماعت به سراغ ملا رفتند و آنچه بر آنها گذشته بود بازگو کردند و پرسیدند: «ای ملا! ما را بگو که از دانش و عرفان تو ما را چه حاصل گردد؟»
ملارضاالدین خندید و گفت: «میتوانید بیایید و آنچه از دیگر عرفانها حاصل کردهاید، در مکتب من از دست دهید و سبکبال گردید.»
جماعت خندیدند و گفتند: «ما آنها را به سختی به دست آوردهایم. حال چرا باید در عرفان تو وارد شویم تا جملگی آنها را از کف دهیم؟ مگر بیماریم؟»
ملارضاالدین گفت: «اندک زمانی دیرتر یا زودتر، مرگ فرا رسد و بالاجبار آنچه حصول کردهاید از شما برباید. و اگر آنچه حاصل کردهاید به دستان مرگ ستانده شود، از شما چیزی باقی نمیماند. تصمیم امروز شماست که به میل خود رها کنید و رها شوید یا مرگ، آن را از شما بستاند و در اسارت، زار و ذلیل گردید.»
جماعت گفتند: «ملا ما باید مهیای زندگی شویم، اما تو به ما آمادگی از بهر مردن میآموزی؟»
ملارضاالدین گفت: «حکیم توانا میداند که چون متولد شد، خواهد مرد. پس زندگانی خود را صرف مردن و مهیا گشتن از برای زندگانی پس از مرگ کند.»
حضار گفتند: «پس چه وقت خود را آمادهی زندگی کنیم؟»
ملا گفت: «حکیم دانا داند که هر کسی سرنوشت خود را قبل از تولد رقم زند. آن چیزی که بر شما در زندگی رخ دهد، سرنوشت رقم خوردهی شماست که قبل از تولد، بر شما حاکم گشته است. پس اکنون که فرصت حیات دارید، مهیای ممات گردید.»